English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 172 (6688 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
real module U ضریب حقیقی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
module U طرح
module U حوزه گنجایش
module U حدود
module U اندازه گیری
module U ضریب
module U وسیله سخت افزاری مستقل که به بخشهای دیگر وصل شود تا سیستم مدید را ایجاد کند
module U ماژول
I/O module U واحد داده ورودی [خروجی] [رایانه شناسی]
module U نقشه کوچک واحد اندازه گیری مقیاس مدل
module U نمونه
module U اتاقک پیمانه
module U مدول
module U اندازه میزان
module U بخش کوچک برنامه بزرگ که در صورت لزوم میتواند مستقل به عنوان یک برنامه کار کند
module U پیمانه
module U مدلهای نمونه ساختمانی
module U اطاقک نمونه پیش ساخته واحد نمونه برای اندازه گیری
module U مدل موشکی
module U بخش
module U واحد
module U قسمتی از سفینه فضایی
module U مدول [جبر] [ریاضی]
module U پیمون
load module U واحدبارشو
service module U میزانکروسن
object module U واحد مقصد
object module U واحد مقصود ماژول مقصود
personality module U واحد شخصیت
personality module U ماژول خاص
program module U واحد برنامه
lunar module U اندازهخفیف
object module U واحد مقصود
load module U یک برنامه کامپیوتر به شکلی که میتواند فورا" توسط کامپیوتر اجرا شود
memory module U واحد حافظه
dummy module U رویه ساختگی
connecting module U مدلتقسیم
dummy module U برنامه ساختگی
command module U نقشهراهنما
load module U پیمانه بارشو
memory module U ماژول حافظه پیمانه حافظه
input/output module U واحد داده ورودی [خروجی] [رایانه شناسی]
gas lift module U مخزنمرتفعگاز
adjustable proportional module U نیمه مدول نسبی با سقف تنظیم شونده
single in line memory module U مجموعه حافظه افزودنی منفرد
read-only memory (ROM) module U خواندنحافظه
random access memory [RAM] module گذاره حافظ انتخابی
real will U نظریه اراده واقعی
real will U مشرب سیاسی که هر نوع زور وقدرت در هر جنبه را از طرف دولت با این احتجاج که اراده دولت نماینده اراده واقعی افراد جامعه است مشروع می داند
the seeming and the real U فاهروباطن
the seeming and the real U نماوحقیقت
real value U ارزش واقعی
real U حقیقی
real U غیر پولی
real U واقعی
real U بی خدشه صمیمی
real U اصل
real U غیر مصنوعی طبیعی
real U واقعی موجود
real U راستین
real <adj.> U صحیح
real <adj.> U درست
real <adj.> U مناسب
real <adj.> U شایسته
real U ارزش واقعی هر کالا یا خدمت در حالتی که با پول اندازه گیری شود حقوق راجعه به اموال غیرمنقول
real income U مقدار کالا وجنسی که خریدار با درامدمحدودش میتواند بخرد
real address آدرس حقیقی
real income U درامد واقعی
real image U تصویر حقیقی
real anxiety U اضطراب واقعی
real function U تابع حقیقی
real fluid U سیال واقعی
real costs U هزینههای واقعی
real assets U دارائیهای واقعی
real constant U ثابت حقیقی
real capital U سرمایه واقعی
real gas U گاز حقیقی
real memory U حافظه فیزیکی موجود که توسط CPU قابل آدرس دهی است
real memory U حافظه حقیقی
real memory U حافظه واقعی
She was a real beauty. U یک تکه ماه بود
real McCoy <idiom> U چیز واقعی واصیل
real number U عدد حقیقی [ریاضی]
real numbers U اعدد حقیقی [ریاضی]
to look like the real thing U مانند چیزی واقعی بودن
real numbers U اعداد حقیقی
real numbers U اعداد واقعی
real number U عددی که با بخش کسری همراه است .
real number U عدد حقیقی
real mode U حالت واقعی
real mode U حالت پردازش پیش فرض برای IBM PC وتنها حالتی که در DOS عمل میکند. این حالت به معنای این است که یک سیستم عملیات تک کاره است که نرم افزار میتواند هر حافظه یا وسیله ورودی و خروجی را استفاده کند
real world U دنیایحقیقی
real address آدرس واقعی
real time U سیستم عاملی که برا ی کنترل سیستمهای بلادرنگ یا کنترل فرآیند طراحی شده است
real power U توان موثر
real property U اموال غیرمنقول
real property U دارایی غیر منقول
real representative U قائم مقامی حقیقی یا واقعی سمت وراث یا مدیر ترکه نسبت به اموال غیر منقول متوفی
real score U نمره واقعی
real sector U بخش واقعی
real time U زمان عمل یا پردازش که همان زمانی را می گیرد که مشکل باید حل شود.
real sector U بخش متغیرهای حقیقی
real estate U خرید زمین
real storage U حافظه حقیقی
real storage U انباره واقعی
real power U توان حقیقی
real time U سیستمی که زمان پردازش آن بسیار مهم است و میتواند منبع داده را تحت تاثیر قرار دهد
real time U بازده فوری
real time U عملیات پردازشی که همان زمانی را می گیرد که مشکل باید حل شود
real time U بازده بلادرنگ بی درنگ
real time U انی
real time U زمان حقیقی
real time U بلادرنگ
real estate U مستغل
real investment U سرمایه گذاری واقعی
covenant real U شرطی در یک سند که وراث مشروط علیه را در مقابل مشروطه یا خریدار متعهدمیکند شرط قابل تسری به وراث
real time U مدل کامپیوتری یک فرآیند که به هر فرآیند در زمانه مشابه با فرآیند واقعی اجرا میشود
real time U داده وروری به یک سیستم در صورت نیاز یا رویداد
real time U ساعتی در کامپیوترکه حاو ی زمان صحیح روز است
real estate U مستغلات
real estate U زمین
real wage U مزد واقعی
real account U حساب خرید املاک
real estate U املاک و ساختمان
real estate U ملک
real account U حساب دارایی غیرمنقول
real action U دعوی غیر منقول
real action U دعوی راجع به اموال غیر منقول
real address U آدرس مطلق که مستقیماگ به محلی از حافظه دستیابی دارد
real estate U معاملات زمین
real earnings U درامدهای واقعی
real estate U املاک و مستغلات
real time U بلا درنگ
real time U اجرای چندین کار بلا درنگ همزمان بدون کاهش سرعت اجرای فرایندی
real time U با همان سرعتی که در جهان واقعی حرکت می کنند.نقاشی متحرک بلا درنگ نیاز به سخت افزار نمایش قادر به نمایش یک ترتیب به صورت ده تصویر مختلف در ثانیه دارد
real estate U مال غیرمنقول
real absolute value function U تابع حقیقی قدر مطلق [ریاضی]
to let something [British E] [Real Estate] U اجاره دادن چیزی
real analytic function U تابع تحلیلی [حقیقی] [ریاضی]
real-valued function U تابع حقیقی [ریاضی]
to make a real effort U تلاش جدی کردن
to let something [British E] [Real Estate] U کرایه دادن چیزی
real national income U درامد ملی به قیمت ثابت
real time output U خروجی انی
real time processing U پردازش بلادرنگ
real time system U سیستم بلا درنگ
real estate tax U مالیات بر مستغلات
real estate broker U دلال اموال غیرمنقول
real estate broker U واسطه املاک
real estate agency U بنگاه معاملات املاک
real time output U خروجی بلا درنگ
real time system U سیستم بلادرنگ
real box wing U بالی با سه تیرک
real balance effect U اثر پیگو اثر کاهش سطح قیمت ها برروی مخارج مصرفی
real balance effect U اثر مانده واقعی
real time input U ورودی بلا درنگ
real money supply U عرضه واقعی پول
real purchasing power U قدرت خرید واقعی
unsigned real number U عدد حقیقی بدون علامت
real national income U درامد ملی واقعی
index of real wages U شاخص دستمزدهای واقعی
real stagnation point U نقطهای که در ان سیال روی سطح جسم بحالت سکون درامده وازانجا جریان خطی شروع میشود
real time clock U زمان سنج بلادرنگ
real rate of interest U نرخ بهره واقعی
real interest rate U نرخ بهره واقعی
real time clock U ساعت بلادرنگ
true or real focus U کانون حقیقی
He is a real stinker. He is a rotten fellow . U آدم گندی است
A nany who has more sympathy than the real mother. <adj.> U داءیه دلسوز تر از مادر
real time image generatiom U تولید تصویر انی
real gross national product U تولید ناخالص ملی واقعی
The real problem is not whether machines think but whether men do. U مشکل واقعی این نیست که آیا ماشین ها فکر می کنند یا خیر مشکل واقعی این است که آیا انسان فکر می کند یا خیر.
Recent search history Forum search
1The present situation in Afghanistan is quite problematic. The country has very little in the way of existing infrastructure, and no real prospects for economic growth aside from the illegal drug trad
1ریاست عمومی اداره خدمات ملکی
1Rotating machinery capable of supplying or absorbing real and reactive power in any of a number of operating quadrant combinations.
1Rotating machinery absorbing real power in any of a number of operating quadrant combinations
1the rate at which total office space is leased less space vacated during a specific period of time
0Powertrain control module
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com